با عرض ارادت و فرو تنی خیلی زیاد به سیاوش عزیزم
دو دریچه دو نگاه دو پنجره
دو رفیق دو همنشین دو حنجره
دو مسافر دو مسیر زندگی دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم قصه ی عاشقی رو بلد شدیم
فکر می کردیم آخر قصه اینه جز خدا هیشکی ما رو نمی بینه
دو غریبه دو تا قلبه در به در دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دوتا دور افتاده ی تنها نشین
عاقبت جدا شدن دستای ما گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر اون همه لبخند و سرود چشمای پر حسادته زمونه بود
:: بازدید از این مطلب : 524
|
امتیاز مطلب : 239
|
تعداد امتیازدهندگان : 70
|
مجموع امتیاز : 70